غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود: بیا ساقی آن لعل پالوده را بیاور، بشوی این غم آلوده را. نظامی. فسرده دلان را درآرد به کار غم آلودگان را شود غمگسار. نظامی. غم آلوده یوسف به کنجی نشست به سر برز نفس ستمگاره دست. سعدی (بوستان). قطرۀ اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج)
غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود: بیا ساقی آن لعل پالوده را بیاور، بشوی این غم آلوده را. نظامی. فسرده دلان را درآرد به کار غم آلودگان را شود غمگسار. نظامی. غم آلوده یوسف به کنجی نشست به سر برز نَفْس ستمگاره دست. سعدی (بوستان). قطرۀ اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج)
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود